آخر تابستان 96
آخر تابستان دو سه روز رفتیم ولایت و روزهای خوشی برای دردانه عزیزم بود .
مگه میشه امیرعطا بره ولایت و نره پل معلق!!
امیرعطا و اسب سواری ( چون شب بود چشمای عزیزم اونجوری افتاده )
ممنونم از خاله های امیرعطا جون که همیشه ما را همراهی می کنند.
مسابقه والیبال در پایان تابستان
خدایا شکرت تابستان هم بخوبی گذشت .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی